حجاب خون بهای شهیدان

حجاب خون بهای شهیدان

خاطرات . زندگینامه
حجاب خون بهای شهیدان

حجاب خون بهای شهیدان

خاطرات . زندگینامه

عاشقانه ای برای حجاب؛

عاشقانه ای برای حجاب؛ 


گاهی تو را به دست باد می سپارم تا نوازش کند وجود نازنیت را…

گاهی زیر باران خیس می‌شوی تا شسته می‌شوی؛


تنت زخمیست، می دانم، و باران مرحم زخم است!


و گاهی زیر آفتاب داغ می‎سوزی و سرخ می‌شوی از عطش، اما همچنان بر وفاداریت به من استواری…!


گاهی سر به زیر گرمای وجودت می‌کشم و تو را پناه اشک‌های خویش می‌سازم…


و چه راز داری که ماجرای اشک‌هایم را در دلت نگاه می‌داری، در سکوتی ابدی!


چه خوب است که هستی نازنینم!

 


چه خوب است که تیرگی را به جان می‌خری تا دنیایی زیر سایه‌ات روشن بماند!

 

وجودت سنگری است ما بین من و آنچه با من در عناد است و تو، چه زیبا دشمنانم را ناامید می‌کنی،


از به‌دست‌آوردن غنیمتی حتی ناچیز! 


و چه پر ماجرایی، تاریخی برای بودنت خون داده است؛


از قرن‌ها پیش دغدغه بوده‌ای …


از قرن‌ها پیش ارزش …!


ای شاهد به جای مانده از  کربلا…!


ای شاهد به‌جای‌مانده از ماجرای در و دیوار و آتش…!


چه والا مقامی که  آقایم_حسین هنگامه‌ی شهادت چشمانش نگران هتک حرمت به تو بود!


چه گوهر مقام، که جوان‌های بسیار استوار بودنت را با خون خود به معامله گذاشتند، خون دادند و نفس…؛


که تو پای بر جا بمانی… که حفظ شوی!


سال‌ هاست تن زخمی تو مرحم زخم است…

ای همیشه استوار و جاودان…


ای همیشه با صلابت،بمان و باز هم ایستادگی کن .


ای_سیاه_ساده_ی_سنگین


دست_از_سرم_بر_ندار .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.